صبح شد نان و چایی و پنیر دوازده دو صفرم باز تک می خورد در گیر و دار.
کارگرم من کارگر سرچشمه ام
در فرودست شاید ادمی پول می خورد
موتور من تند میرود. چشمه را گل نکنید
یا یکی زیر درخت پول ادور میکند
من حسادت میکنم شاید ولی
تو چرا نیستی . چرا هستی ولی؟
کار من سخت است اما مزدش حلال
راستی من هم بیمه میشم.
پس بی خیال
وقتی پول پارتی دو رکن اصلی اند
باقیات و نخالات خوب خوب حل می شوند
چشمه پول گاهی حق ادم می خورد
چشمه سرخ مال مردم است
گوسفندان درختان ما از جای دیگر اب می خور ند
چیزها خیلی از جای دیگر اب می خورند
وقتی گوسفندان گاهی در بیابان سم می خورند
ماشین ها ی حاجی مندلی هم بر هم می خورند
انها می گفتند که کم یا که کم کم می خورند
جانیان زمین پای بره می خورند
بره ای که تا صبح زجر کش شد نمی دانم نمرد
وای که در ابادیمان چقدر خوش می گذرد
اخر اب مارا سمت چشمه سرخ می برند
پارک دارد تاب دارد با خزخزو
خب دیگه چه داره فکر کن خب تم بگو
اها الاکلنگ...
اینها هم خیلی مهمند و یادگار
اینها میراث ما هستند و عمری پایدار
راستییاد کوچه های خاکی به خیر
یاد توپ پلاستیکی به خیر
زندگیمون بوی خاک میداد هییییی